اين بحث، يكي از اصول اوليه تبليغات پيشرفته است. در جوامع خشن و مرتجع، خطمشي حزب به طور عمومي اعلام شده و بايد اطاعت شود. در جوامعي كه كشور توانايي كنترل با استفاده از زور را از دست داده، خطمشي حزب به سادگي به عنوان پيشفرض مطرح شده و سپس بحث شديد در چهارچوبهاي دكترين ارايه شده، تشويق ميشود.ء
بحث مداخله ايرانيان در عراق بدون توجه به اين موضوع مطرح ميشود كه آمريكا، حاكم و مسلط بر جهان امروزي است.ء
براي مثال؛ ما در دهه 1980 در موردي مشابه، مداخلهاي در افغانستان اشغالشده توسط شوروي نداشتيم؛ بحثي كه مقامات آمريكايي و رسانههاي ما هيچ تلاشي براي پنهان كردن آن نداشتند و يا مسائلي كه در رسانههاي نازي در مورد دخالت متحدين در فرانسه مطرح ميشد.ء
اما ايجاد اتهامات عليه ايران، بخشي از يك جنگ تبليغاتي به هدف ايجاد حمايت براي حمله به ايران به عنوان «منبع اصلي مشكلات و تنشهاي عراق» است. جهان نيز مبهوت اين سناريوست. حتي كشورهاي سني همسايه كه رفاقتي با ايران ندارند، ايران داراي سلاح هستهاي را به حمله نظامي عليه ايران ترجيح ميدهند. بنا بر اطلاعات محدودي كه ما هم داريم، به نظر ميرسد بخش عمدهاي از جامعه اطلاعاتي و نظامي آمريكا هم مخالف چنين حملهاي هستند كه اين عده در كنار بخش عظيمتري از افكار مردم جهان قرار ميگيرند كه در زمان حمله بوش و بلر به عراق هم مخالفت خود را اعلام كرده بودند.ء
تأثيرات ايران
نتايج حمله به ايران، ميتواند بسيار خطرناك باشد. بنا بر مطالعات اخير درباره «تأثيرات عراق» توسط «پتر برگن» و «پل كرويك شانك»، متخصصان تروريسم و با استفاده از اطلاعات دولت و مؤسسه Rand حمله به عراق تاكنون باعث افزايش هفت برابري ترور شده و احتمالا «تأثيرات حمله به ايران» بسيار خطرناكتر خواهد بود و دوام بيشتري دارد. «كورلي بارفت»، مورخ نظامي بريتانيايي، وقتي ميگويد حمله به ايران به طور كامل جنگ جهاني سوم را به راه خواهد انداخت، موضوع مهمي را بيان ميكند.ء
ما طرحهاي گروه حاكم بر آمريكا را در اينباره نميدانيم، چراكه به نام امنيت، همه آنها مخفي نگه داشته شده است؛ امنيتي كه دولت بوش عليه دشمن داخلي خود؛ يعني مردمي كه به نام آنان وارد عمل ميشود، ايجاد كرده است. ء
حتي اگر كاخ سفيد نيز قصد جنگ نداشته باشد، اعزام ناوها و حضور نيروها در منطقه، حمايت از جنبشها و اعمال تروريستي داخلي ايران و ديگر محركها، ميتواند به راحتي به ظهور يك جنگ تصادفي منجر شود.ء
قطعنامههاي كنگره هم نميتواند چندان مانع حركت شود، چراكه آنها نيز استثناهايي را براي امنيت ايجاد ميكنند؛ بنابراين بايد هميشه توجيهي براي اين كار وجود داشته باشد: دفاع هيتلر از آلمانيهاي بيگناه در برابر «تروريسم وحشيانه» لهستانيها در سال 1939، پس از اينكه آنها پيشنهاد عاقلانه و پرنبوغ او براي صلح را رد كردند، تنها يك نمونه از اين امر است.ء
مؤثرترين عامل در برابر تصميمات جنگافرزانه كاخ سفيد، ايجاد يك مخالفت سازمان داده شده مردمي است كه باعث وحشت رهبري سياسي ـ نظامي آمريكا؛ درست مانند سال 1968 شود. بنا بر اسناد پنتاگون، آنها به اين علت از اعزام نيروي بيشتر به ويتنام خودداري كردند تا از آنان براي كنترل هرج و مرجهاي داخلي احتمالي جلوگيري كنند.ء
البته اقدامات ايران نيز باعث بدتر شدن بحران شده است. اما خوب است اين پرسش را مطرح كنيم كه اگر ايران به مكزيك يا كانادا حمله كرده و آنها را اشغال و به دستگيري نمايندگان آمريكا كه در برابر اشغال ايران مقاومت ميكردند، اقدام ميكرد، واكنش ما چه بود؟ تصور كنيد ايران نيروي دريايي عظيمي را به درياي كارائيب ميفرستاد و تهديدات مهمي را براي حمله به آمريكا (نقاط هستهاي يا غيره) ايجاد و اعلام ميكرد كه اگر آمريكا سريعا همه برنامههاي انرژي هستهاي خود را متوقف نكند و... . حال تصور كنيد همه اين اقدامات زماني رخ ميداد كه ايران باعث سقوط دولت آمريكا شده و به جاي آن، دستگاه ديگري بر سر كار آورده بود و پس از آن هم از حمله روسيه به آمريكا كه ميليونها نفر از مردم آمريكا را به كشتن ميداد، حمايت ميكرد؛ درست مانند حمايتي كه آمريكا از صدام كرد، آيا ما ساكت مينشستيم و نگاه ميكرديم؟
هماكنون فهم ديدگاه يكي از مورخان نظامي برجسته اسرائيل؛ يعني «مارتين فن كرولد» راحتتر ميشود. وي پس از حمله آمريكا به عراق و بيدفاع بودن اين كشور گفت: «اگر ايرانيان تلاش نميكردند به بمب هستهاي دست پيدا كنند، ديوانه بودند».ء
مطمئنا هيچ كس دوست ندارد ايران به سلاح اتمي دست پيدا كند. راهحل منطقي بحران كنوني، اين است كه به ايران اجازه دهيم انرژي اتمي خود را تحت قواعد «NPT» گسترش دهد. اين راهحل مؤثري است، به شرطي كه آمريكا و ايران هر دو داراي جوامعي دمكراتيك باشند كه در آنها نظر مردم تأثير عميقي بر سياست كلي داشته باشد. اين راهحل مورد حمايت بيشتر ايرانيان و آمريكاييهاست كه عموما درباره مسائل اتمي با هم متفقند. توافق ايرانيها ـ آمريكاييها شامل حذف كامل سلاحهاي اتمي در همه جا (82 درصد آمريكاييها)ست كه اگر به علت مخالفتهاي ابرقدرتها هماكنون ممكن نباشد، آنگاه دستكم بايد يك منطقه آزاد سلاحهاي هستهاي در خاورميانه ايجاد شود كه هم كشورهاي اسلامي و هم اسرائيل عضو آن باشند. (71 درصد آمريكاييها) همچنين 75 درصد آمريكاييها خواهان بهبود روابط با ايران هستند، نه استفاده از زور. ء
به طور خلاصه اگر آراي عمومي تأثير قدرتمندي بر سياستهاي دولت در آمريكا و ايران داشتند، آنگاه راهحل بحران در دسترس بود.ء
ايجاد دمكراسي در خانه
اين واقعيات يك احتمال را براي حل بحران كنوني و جلوگيري از انفجار و تبديل آن به جنگ جهاني سوم مطرح ميكند. اين خطر را ميتوان با عمل به يك راهحل آشنا دفع كرد: ايجاد دمكراسي، اين بار در خانه كه به شدت به آن نياز داريم. اين كار در خانه مطمئنا عملي است. اگر نميتوانيم چنين پروژهاي را در ايران اجرا كنيم، ميتوانيم براي بهبود موضع اصلاحطلبان شجاع و اپوزيسيونهايي كه قصد رسيدن به اين هدف را دارند، وارد عمل شويم.ء
ما ميتوانيم با بهبود دمكراسي در داخل آمريكا و برگرداندن سياست كشور، به بهبود دمكراسي در ايران كمك كنيم؛ توقف تهديدهاي مداوم كه هديهاي است به تندروهاي ايران.ء
بهبود دمكراسي در آمريكا، ميتواند پيامدهاي گستردهتري را نيز به دنبال داشته باشد. بيرون آوردن نيروها از عراق و افغانستان، ميتواند باعث كاهش عظيم هزينهها و مالياتهاي مردم شود و بسياري از سياستهاي داخلي بهبود يابد. اين امر به سازمان ملل اجازه ميدهد تا رهبري بحرانهاي بينالمللي را بر عهده گيرد.ء
اگر افكار عمومي مهم باشد، آمريكا محدوديتهاي منشور سازمان ملل را در مورد استفاده از زور خواهد پذيرفت و ديگر در مواقع تهديدات و غيره، به خود اجازه نميدهد كه يكطرفه به واكنشهاي خشن بپردازد.ء
با اين وضع، آمريكا در كنار ديگر كشورهاي جهان، به حل دوجانبه و چندجانبه منازعات جهاني مانند درگيري اعراب و اسرائيل ميپردازد. ء
بهبود دمكراسي در خانه، گامي مؤثر به سمت كمك به كشورمان است تا در جهان به جاي آنكه فاكتوري براي ايجاد ترس و تنفر باشد، احساس مسئوليت كرده و به نظم جهاني كمك كند.ء
No comments:
Post a Comment